سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه بدخو شود، همنشین و رفیقش دشمنش گردند. [امام علی علیه السلام]
 
یکشنبه 89 فروردین 8 , ساعت 9:40 عصر

سرگذشت منصب صاحب دیوانی در دوران ایلخانان

دوران حکومت هولاگو و جانشینان او را که از حدود سال این وارثان چنگیزی از جهات بسیاری مورد توجه است اما آن چه در این میان بیش از هر چیز به چشم می خورد حضور دبیران، صاحب دیوانان و وزرای ایرانی است که نفوذ بسیار زیادی در دستگاه حکومتی و خصوصاً شخص ایلخان داشتند و در بسیاری از دوره ها از ایلخانان جز نامی باقی نمانده بود و زمام امور به دست همین وزرا بود.

شاید نکته ای که در ابتدا حاجت به بیان تفکیک آن باشد وجه تمایز وزارت و صاحب دیوانی است و آن چه از منابع می توان فهمید ، این دو مقام تفاوتی با یکدیگر نداشته اند و در بعضی دوره ها این مقام، صاحب دیوانی و در بعضی دوره ها وزارت نامیده می شده است. تا این  که هولاگو، جمال الدین دستجردانی را به مقام وزارت خویش انتخاب کردو جمال الدین عنوان صاحب دیوانی را به وزارت مبدل کرد.

البته شاید بیان این نکته خالی از اهمیت نباشد که در بعضی از کتب ، مقام وزارت به نیابت صاحب دیوانی اطلاق شده است مانند این مطلب که در کتاب تحریر تاریخ وصاف در دوره ی غازان خان آمده بود که غازان در تاریخ سال 697 منصب صاحب دیوانی را به خواجه سعد الدین محمد مستوفی ساوجی و نیابت وزارت را به عهده ی رشید الدین فضل الله همدانی واگذاشت.

البته لازم به ذکر است که نمی توان با قطعیت این مطلب را بیان کرد اما حداقل از این متن تنها نکته ای که مستفاد می شود همین امر است و احتیاج به تحقیقات بیشتر دارد.

در خاندان ایلخانی با وجود این که صاحب دیوانان و وزرا تلاش بسیار زیادی برای نگهداری حکومت می کردند اما ایلخانان با کوچکترین خطایی نسبت به آنان بدبین شده آن ها را می کشتند و شاید این از بلیه هایی باشد که این حکومت با آن رو به رو بود و هرچه به سمت جلو می رویم همین امر باعث گشت تا دستگاه از وجود صاحب دیوانان برجسته و بزرگی چون شمس الدین محمد جوینی، خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی و ... خالی گردد و دور به دست کسانی افتد که جز مال و منال چیزی نمی دیدند و از جمله اتهاماتی که بسیار در بین این خاندان مرسوم بود برقراری ارتباط با ممالیک مصر و شام و بعد از آن نیز تصرف اموال دیوانی بود و جمیع این ها زمینه های زوال و سقوط ایلخانی را فراهم کرد.

از جمله دبیران ایرانی که از حدود سال 630 در خاندان مغول حضور داشتند بهاء الدین محمد جوینی بود که وی در دوران حکومت امیر ارغوان در نهایت قدرت می زیسته و تا حدودی نیابت امیر را بر عهده داشته و با تدبیر وی دو پسرش شمس الدین محمد وعلاءالدین عطاملک به هولاگو پیوسته و زمینه نفوذ خویش را فراهم کرد.

با روی کار آمدن ایاق، شمس لدین محمد به صاحب دیوانی برگزیده شد و به طور کلی تمام امور مملکت در ید اختیار وی و خاندان جوینی قرار گرفت. از طرفی این صاحب دیون پیرو علم و ادب بود وصاحبان شعر و نثر را مورد ستایش قرار می داد. این امر نیز به محبوبیت وی افزود و این پیشرفت باعث برانگیختن حسادت اطرافیان و افرادی گشت که حضور شمس الدین را مانعی در رسیدن به اهداف پلید خویش می دانستند. از جمله این افراد مجدالملک یزدی بود که ابتدا وزارت اتابکان یزد را به عهده داشت و بعد از آن با همکاری بهاء الدین پسر صاحب دیوان به دستگاه حکومتی راه یافت با اینحال به جای این که از این زحمات قدردانی کند به فکر براندازی افتاد و به بدگویی از صاحب دیوان پرداخت.

از جمله اتهامات مجدالملک به صاحب دیوان این که شمس الدین را به جمع آوری عایدات مملکتی، برادرش را به پنهان کردن اموال و در انتها نیز به این بیان پرداخت که شمس با ممالیک مصر و شام ارتباط دارد و سعی در براندازی حکومت اباقا می کند. همین امور باعث شد تا صاحب دیوان از چشم ایلخان بیافتد و مجد، عزیز و نزدیک به اباقا گردد. اما هر بار یا با مشخص شدن بی اعتبار بودن اتهام یا با وساطت خاتونان و بزرگان ایلخانی که مورد مرحمت صاحب قرار گرفته بودند وی مورد بخشش واقع شد. و به شغل اصلی خویش باز گشت.

با اینحال مجد با گرفتن مقام اشراف از جانب اباقا، شریک ، رقیب و معارض صاحب دیوان گردید. صاحب برای آن که عطش مجد را بخواباند حکومت سیواس را به وی داد و به او محبت کرد اما وی به جای آن که دست از کار خویش بردارد به کارها ادامه داد و عطا ملک را به حکم اختلاس به زندان انداخت تا اینکه اباقا مرد و برادرش احمد تگودار روی کار آمد و دستور داد تا عطاملک را از زندان آزاد کند.

آخرین حربه مجد که کار ساز نشد و موجبات مرگ خویش را فراهم کرد این بود که با ارغون همدست گشت و گفت که شمس الدین، پدرت اباقا را زهر داده است . صاحب نیز به زوجه احمد متوسل شد واز وی دفع شر گردید و مجد بعد از این همه توطئه کشته شد.

صاحب دیوان مسلمان بود و از این که احمد به ترویج اسلام پرداخته خشنود و خرسند بود و خود نیز موجبات گسترش آن را فراهم می کرد. در جریان قیام ارغون علیه تکودار، صاحب دیوان در سپاه وی تفرقه انداخت و خواجه الیناق را که همراه ارغون بود تطمیع کرد همین امر دشمنی وی و ارغون را ایجاد کرد و صاحب می ترسید با حضور او حکومت دست وی افتد و خواجه قدرت خویش را از دست دهد و جریان گسترش اسلام که تاکنون تعقیب شده بود متوقف گردد . باروی کار مدن حمد تکودار ، وی ابتدا صاحب دیوانی را به خواجه فخرالدین ایداجی سپرد ولی وی امتناع کرد و صاحب دیوانی کما فی السابق در اختیار خواجه شمس الدین قرار گرفت و او با قدرت بیشتر به اصلاح امور مملکت پرداخت و سعی کرد به اوضاع مالی مملکت سروسامانی بخشد و با تلاش های بسیار اتباف های مالی که صورت پذیرفته بود و در بخشی نیز فخرالدین دخالت داشت پایان دهد. با روی کار آمدن ارغون ، ستاره ی بخت خاندان جوینی رو به افول گذاشت . صاحب دیوان پس از شنیدن خبر مرگ احمد ، تصمیم گرفت به هند بگریزد اما از ترس آزار خانواده اش از جانب ارغون بازگشت و ارغون نیز او را بخشید و امیر بوقا را به صاحب دیوانی و خواجه شمس الدین را زیر دست وی قرار داد .  این امر برای چنین مشعل علم ودانشی ثقیل بود ولی وی صبر پیشه کرد تا کارش رونق گرفت . به همین جهت چون امیر بوقا این پیشرفت را دید کینه هی گذشته را زنده کرد و به ارغون گوش زد کرد چگونه از کسی امید خدمت داری که پدرت را مسموم کرده وکشته است . همین مر کافی بود تا جرقه ای در انبار باروت کینه های گذشته ی ارغون اندازد و وی را نسبت به خواجه یاغی کند و سرانجام ین کانون علم و دانش را در 4 شعبان 683 شهید کردند . ( خواندمیر ، جلد 3 ، 1362 ، 125-127 و میرخواند ، جلد 2 ،   1375 ، 925 ؛ اقبال آشتیانی ، تاریخ مغول ، 1347 ، 231 - 233 )

اما نکته ی جالب توجه این است که با وجود بدی هایی که مجد عله صاحب دیوان جوینی انجام داد و با وجود سعه صدر خواجه که با وی با تسامح رفتار کرد و حتی در جریان مخالفت با ایداجی وی آسیبی به او نرساند اما برخی منابع شهدت وی را تقاص مرگ مجد الملک یزدی می دانند از جمله حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده این چنین می نویسد: ارغون خان خواجه شمس الدین صاحب دیوان را که 29 سال وزارت جد وپدر وعمش کرده بود به تهمت آن که ابقا خان را زهر داده در رابع شعبان سنه ثلث و ثمانین و ستمائه به ظاهر اهر شهید کرد زمانه کین مجدالملک یزدی از او باز خواست . " ( مستوفی ، تاریخ گزیده ، 1361 ، 584 – 586 ) .

اما به هر حال در اکثر منابع و مآخذ آنچه از صاحب دیوان محمد جوینی آمده جز خوبی از وی یاد نکرده اند و با مرگ وی خاندان ایلخانی مردی را از دست داد که کمتر توانست به خود ببیند .

بعد از قتل شمس الدین محمد روز به روز به مقام و موقعیت امیر بوقا افزوده می شد تا جایی که ارغون حکم کرد بدون آل تمغای ( مهر قرمز ) او هیچ حکمی را نپذیرند و در هیچ گناهی او را باز خواست نکنند مگر آن که ایلخان صلاح بداند . ( آیتی ، 1383 ، 129 )

جمیع این امور موجب گردید تا حسادت دیگران علیه وی برانگیخته شود و زمینه را برای سقوط آن فراهم کنند . علاوه بر طوغان شحنه قهستان که از رقبای وی بود ، دشمن اصلی تر طبیبی یهودی بنام سعدالدوله بود که با تدبیر اطرافیان به ارغون نزدیک گشت و چون از علاقه ی ارغون به مال و منال آگاه بود به سعایت از امیر بوقا و برادرش آروق پرداخت وگفت که آن ها اموال را تصرف می کنند و چیزی به خزانه نمی دهند . ارغون نیز سعد را مامور جمع اموال کرد و چون قضیه روشن شد باعث تضعیف موقعیت امیر بوقا گشت . این مسایل و تحریک جوشکاب نواده ی هولاکو در قیام علیه ارغون و پیوستن وی به ارغون بعث شد تا ایلخوان امیر بوقا را در اواخر ذی الحجه  687 گردن زند و کوکب سعادت سعد اوج گیرد . سعد به ترتیب مور مالی پرداخت و حال رعیت مساعد گشت و بسیاری از شعرا و فضلا در باب وی مدح ها گفتند و از برکت وجود وی خاندان ایلخنی به چنان شوکتی رسید که تا آن روز به خود ندیده بود و همانند سایر مقربان ، چون به مقامی رسید مورد حسادت سایرین واقع شد ( اقبال آشتیانی ، تاریخ مغول ، 1347 ، 239 و 240 و میرخواند ، جلد 2 ، 1375 ، 926 ) اما از جمله عواملی که باعث شد تا دشمنان وی بیشتر کمر به نابودی او ببندند تلاشی بود که وی در کوتاه کردن دست مسلمانان از امور و قتل آنان و جایگزین کردن یهودیان و عیسویان به جای آنان کرد . آخرین حربه ای که وی به کار بست این بود که نبوت لز طریق چنگیز خان به ارغون رسیده و وی رسول است و باید مخالفان را نابود کند و ارغون نیز به جهت نفرت از مسلمانان دست آن ها را از کار ها کوتاه ومانع ورود آنان به اردو شد . کار تا جایی پیش رفت که سعد مصمم شد تا کعبه را به بتخانه تبدیل کند اما بیماری ارغون باعث شد تا سعد به انجام امور خیر و پرداخت صدقه به بهانه ی دفع بلا از ایلخن بپردازد ، اما موثر نیفتاد و ایلخان از دنیا رفت و سعد را نیز در صفر 690 به قتل رساندند و مسلمانان به وجد آمده به یهودی کشی پرداختند . ( اقبال آشتیانی ، تاریخ مغول ، 1347 ، 241 و 242 ؛ خواندمیر ( شرح ماجرای سعد ) ، جلد 3 ، 1326 ، 128 – 133 و مستوفی ، تاریخ گزیده ، 1361 ، 588 و 589 ) .

 بعد از مرگ ارغنون ، گیخاتو برسر کار آمد و خوجه صدرالدین احمد خالدی زنجانی را که بعد ها ملقب به صدر جهان شد به صاحب دیوانی برگزید و در این دوران نیز مانند سایرین وی را متهم به افزون خواهی کردند ، اگرچه با توجه به نظر خاص گیخاتو از وی رفع اتهام گردید . ( آیتی ، 1383 ، 153 و 154 )

از کارهای مهم دوره ی وی باید به انتشار پول کاغذی موسوم به چاوبه تقلید از پول چینی پرداخت که در پی بحران اقتصادی آن دوره که ناشی از ولخرجی ها و دست و دلوازی های گیخاتو و وی بود صورت گرفت و با موفقیت روبرو نشد و صدر جهان به چاویان ملقب گردید . ( خواندمیر ، جلد 3 ، 1362 ، 136 – 138 ؛ اقبال آشتیانی ، تاریخ مغول 1347 ، 248 – 250 ؛ آیتی ، 1383 ، 154 – 157 )



لیست کل یادداشت های این وبلاگ